شهرستانى، سنّى اشعرى يا شيعى باطنى؟ (1)


 

نويسنده:مهدى فرمانيان




 

مقدمه
 

در طول تاريخ ، بسيارى از صاحب نظران و علماى فرق اسلامى از سوى هم كيشان خود به جانبدارى از فرقه ديگر متهم شده اند، و نيز در مقابل، هر فرقه اى كوشيده است با تمسك به برخى از گزاره ها، متفكرى نامدار را به خود منتسب سازد. اين كوشش ها گاه به خاطر نيم نگاهى است كه برخى از انديشمندان يك فرقه به بعضى از افكار بلند فرقه ديگر انداخته اند. اگرچه بازگشت از مذهبى به مذهب ديگر به ندرت اتفاق افتاده است، ولى اذعان يا تمسك كردن به بعضى از اعتقادات ديگر مذاهب باعث رواج نسبت هاى صحيح يا سقيم در باب مذهب اين دانشمندان شده است. يكى از اين نام آوران، محمد شهرستانى، صاحب معروف ترين كتاب در زمينه «ملل و نحل» است كه به خاطر سماحت خاص و عدم تعصب و علاقه وافر به تفسير تأويلى و باطنى قرآن، از همان زمان خويش به رويگردانى از مذهب اشاعره و تمايل به اهل قلاع (اسماعيليه نزارى) متهم شده است. او در محيط و مدارس اهل سنت پرورش يافت و نزد شافعيان و اشاعره درس خواند، لذا در نزد فهرست نويسان به اشعرى معروف است; و چون در ملل و نحل با ديدى باز به مسائل و عقايد فرق اسلامى پرداخت، كتاب وى مقبول عام افتاد و در همان قرن به مغرب رسيد و بعد از چندى به فارسى ترجمه شد. مذهب او از آن جهت مورد توجه است كه در نقل عقايد فرق اسلامى در ملل و نحل بسيار تأثير گذاشته است. اگر حرف كسانى را كه با قاطعيت اعلام مى دارند او اسماعيلى مذهب بوده است، بپذيريم، يقيناً نگاه او به عقايد فرق شيعه نوع ديگر خواهد بود، و اگر بپذيريم كه فراتر از يك مذهب بوده، سماحت او قابل توجيه عقلانى است. در قرن اخير، محققان با توجه به پيدا شدن نسخه خطى تفسير مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار، به مذهب او توجه كرده اند. در اين مقال، با توجه به عصر شهرستانى و نظرات تمامى كسانى كه در اين زمينه مطلب نوشته اند، به بررسى مذهب شهرستانى خواهيم پرداخت.

الف) پايگاه مذاهب مختلف در دوره شهرستانى
 

1. مذاهب اهل سنت در دوره شهرستانى
 

شهرستانى در زمان سلجوقيان مى زيست. سلاطين سلجوقى جملگى بر مذهب ابوحنيفه و ماتريدى بودند. اينان از شمال خراسان ــ محل تولد و وفات ماتريدى و نشر آثار و افكار او ــ به بلخ و خراسان آمده بودند. سندى كه در سال 535 در دربار سلطان سنجر تنظيم شده، دال بر اين مطلب است.

2. فرق شيعه در دوران شهرستانى
 

در خراسان، محل نشو و نماى شهرستانى، از قرن سوم به بعد به جمع شيعيان افزوده مى شد. در توس، مشهد و نيشابور گرچه اكثريت با اهل سنت بود، شيعيان حضور پررنگى داشتند و گاه، مثل سال 510، بين آنها درگيرى هايى صورت مى گرفته است. در اين باره، كتاب النقض عبدالجليل قزوينى رازى، كه در سال 560 نوشته شده است، بهترين مرجع براى عقايد و مذاهب شهرهاى ايران است.

3. مذهب اشاعره در دوره شهرستانى
 

باروى كار آمدن نظام الملك و سياست مدرسه سازى، كار اشاعره بالا گرفت. از علل ديگر پيشرفت اشاعره، واسطه بودن اشاعره بين معتزله و اهل حديث است كه عقل گرايان براى گريز از اهل حديث به مذهب اشعرى روى آوردند، اگر چه خود به ورطه اهل حديث گرفتار شدند.

4. اسماعيليان و نزاع در دورن
 

اگر ادعاى امامت عبيدالله المهدى در سال 286 در سلميّه شام باعث اختلافى عميق در فرقه اسماعيليه شد و اسماعيليان را به قرامطه (قائلين به هفت امام و غيبت امام هفتم) و فاطميان (قائل به تداوم امامت در نسل اسماعيل) تقسيم كرد، و حمدان قرمط و برادر زنش، عبدان، سربه نيست شدند، در روزگار شهرستانى (479 ـ 548) نيز دو اختلاف بزرگ در اردوى فاطميان روى داد. در سال 487، با مرگ مستنصر، در مورد امامت نزار و مستعلى بين بزرگان فاطميون نزاع در گرفت و بدرالجمالى، وزير وداعى الدعات مستنصر، از مستعلى و حسن صباح از نزار طرفدارى كردند و نزاريان از دولت فاطمى مصر جدا شدند. در پى آن، حسن صباح لذا مى توان گفت كه تمام دوران شهرستانى هم زمان با دوره ستر امامان اسماعيلى نزارى سپرى شده است، مسئله اى كه براى پيروان اين مذهب مشكلى جدى ايجاد كرد.

5. نزاريان و نزاع با بيرون
 

از سال 485 جنگ هاى سلجوقيان با الموتيان شروع شد كه در پى آن سياست مخوف و عجيب قتل هاى بزرگ به دست فدائيان اسماعيلى عملى شد. را به خود مشغول و هم حكومت ها را گرفتار كرده بودند.

ب) زندگانى شهرستانى
 

ابوالفتح محمد بن عبدالكريم تاج الدين شهرستانى، بنا به نقل خويش، او همچنين كتاب مصارعة الفلاسفه را به خواهش نقيب ترمذ نگاشته است. در همين اثنا، نقيب ترمذ، به خاطر سعايت حاسدان از كار بر كنار شد و به زندان افتاد و شهرستانى نيز راهى شهر خويش شد. شايد در همان سفر حج يا در وقتى كه نزد نقيب ترمذ بود يا بعد از رجوع به زادگاهش به يكى از صادقين برخورد و تعاليم باطنى تأويلى را از وى آموخت. او خود مى نويسد:
و كسى كه در وادى امن در مكانى مبارك از شجره طيبه ايستاده بود، مرا ندا داد كه «يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين»; لذا راست گويان را چون عاشقى طلب كردم. در آن هنگام بنده اى از بندگان صالح خدا را يافتم. از وى مناهج خلق و امر و مدارج تضاد و ترتب و دو وجه عموم و خصوص و دو حكم مفروغ و مستأنف را آموختم. او را دريايى يافتم كه عجايبش تمام نمى شود و غرايبش ته نشين نمى شود.متحير ماندم كه شنا كنم، و حال آن كه دست هايم توان نداشت و ساحل بعيد بود، و يا كشتى اى بخواهم كه غاصبى آن را غصب يا عالمى آن را سوراخ كرده است. او به من اشاره كرد، كسى كه اشاره اش نجات بخش بود، كه به تلاقى دو دريا روم يا چيزى را فراموش كنم... . من او را انسان بزرگى يافتم و پيروى اش كردم و رشد يافتم و آتشى جُستم كه در آن هدايت بود.

ج) آثار شهرستانى
 

بنابر نقل بيهقى، تأليفات او بيشتر از بيست كتاب است. تعداد كتاب ها و رساله هاى وى را بيست و پنج، هفده، نوزده و دوازده نيز گفته اند كه بعضى از اين آثار مع الأسف اكنون موجود نيست يا ما از آنها بى خبريم; ولى آنچه به طور حتم نوشته اوست، به قرار زير است:

1. آثار مطبوع
 

1ـ1. الملل و النحل: اين كتاب چندين چاپ دارد كه بهترين چاپ آن، ويرايش دوم محمد بن فتح بدران در سه جلد است. بدران كتابى هم به نام المدخل الى الملل والنحل دارد.
2ـ1. نهاية الاقدام فى علم الكلام: اين كتاب از آخرين آثار شهرستانى است. اين اثر به همت آلفرد جيوم در ليدن هلند چاپ شده است.
3ـ1. مصارعة الفلاسفه: اين كتاب را، كه بنا به درخواست نقيب ترمذ در هفت مسئله بر ضد ابن سينا نوشته است، اولين بار در مصر در سال 1976 به دست سهير مختار بر اساس تنها نسخه كتابخانه بغداد چاپ شد. همين تصحيح به همراه مصارع المصارع، اثر خواجه نصيرالدين طوسى، را كتابخانه آيت اللّه مرعشى چاپ كرد و اخيراً در سال 1997، موفق فوزى الجبر از روى همان نسخه بغداد آن را مجدداً تصحيح و منتشر كرده است.
4ـ1. مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار: اين كتاب درتفسير سوره حمد و بقره است كه نسخه خطى آن به همت انتشارات نُسخ خطى چاپ شده و تاكنون تا آخر سوره حمد به دست دكتر آذرشب تصحيح شده، دفتر نشر ميراث مكتوب آن را در يك جلد چاپ كرده است; مابقى آن نيز در دست تصحيح است. يقينى است كه اين كتاب نوشته شهرستانى است.
5ـ1. رساله اى در جوهر فرد يا جزء لايتجزا يا مسئله اى در اثبات واجب الوجود كه درانتهاى نهاية الاقدام به دست آلفرد جيوم تصحيح و چاپ شده است.
6ـ1. مجلس مكتوب در خلق وامر: اين مجلس در خوارزم برگزار شده است و اولين بار جلالى نائينى آن را تصحيح و در ابتداى ملل و نحل ترجمه افضل الدين تركه چاپ كرده است. ايشان همين مجلس را در كتاب شرح احوال شهرستانى و در ابتداى كتاب توضيح الملل در ترجمه ملل و نحل آورده است و آقاى آذرشب آن را به عربى ترجمه و در انتهاى جلد نخست مفاتيح الاسرار چاپ كرده است.
7ـ1. رساله اى در علم واجب الوجود يا گفتوگوى شهرستانى و ايلاقى يا رساله شهرستانى

2. آثار مفقود
 

شهرستانى كتاب هاى ديگرى نيز نگاشته است كه اكنون در دسترس ما نيست. از اين آثار يا خود شهرستانى در ضمن آثار ديگر نامى به ميان آورده است، يا ديگران ديده و مطلبى از آنها نقل كرده اند، يا به او منسوب اند. نام اين نوشته ها از اين قرار است: 1. الارشاد إلى عقائد العباد; 2. رسالة فى المبدأ و المعاد يا رساله اى در معاد; وى از اين كتاب و رساله در نهاية الاقدام ياد مى كند; اين كتاب به نام المناهج و الايات هم ثبت شده است.
اما كتاب هاى منسوب به او عبارت اند از: الاقطار فى الاصول، دقائق الاوهام، تلخيص الاقسام لمذاهب الانام، قصه موسى و خضر، غاية المرام فى علم الكلام، رساله اى به محمد السهلانى از اين آثار فقط در كتب تذكره نويسان و فهرست نويسان يادى شده است.

د) مذهب شهرستانى در ديدگاه و تحقيق پيشينيان
 

1. ديدگاه نويسندگان در باب اشعرى بودن شهرستانى
 

شايد اولين فرد كه شهرستانى را اشعرى دانسته است، صاحب تبصرة العوام باشد كه قول او را نقل كرديم.

2. ديدگاه نويسندگان در باب اسماعيلى بودن شهرستانى
 

عبدالكريم بن محمد سمعانى (م 562)، شاگرد شهرستانى، در التحبير فى المعجم الكبير مى گويد: «او در كلام امام بود... ولى متهم به الحاد اسماعيلى گرى و ميل به سوى آنها است. او در تشيع غالى بود».
شهرزورى به نقل از بيهقى او را متمايل به اهل قلاع مى داند و تأويلات وى را موافق تأويلات باطنيه مى شمرد. خواجه نصيرالدين طوسى كه خود سى سال با اسماعيليه همكارى نزديكى داشته است، در رساله سير و سلوك مى نويسد:
اما پدر بنده كه مردى جهانديده بود و سخن اصناف مردم شنيده بود و تربيت از خال خود كه از جمله شاگردان و مستفيدان داعى الدعاة تاج الدين شهرستانه يافته بود، در تقليد آن قواعد مبالغه كمتر نمودى، بنده كمترين را به تحصيل فنون علم واستماع سخن در باب مذاهب و مقالات ترغيب كردى.... و در باطن چون به آن مقام رسيد كه بدانست حق با تعليميان ]تعليم و دعوت جديد حسن صباح است.
و همچنان كه مى دانيم، داعى الدعات از القاب داعيان اسماعيلى است. و در اين عبارات شهرستانى (شهرستانه) به اين لقب ملقّب شده است. ابن عمّاد حنبلى (م 1089) مى نويسد: «او متهم به مذهب باطنيه است».
ويلفرد مادلونگ در مقاله «برخى از جنبه هاى كلام اسماعيلى، سلسله نبوت و خداى ماوراى هستى» كه با ويرايش سيد حسين نصر در سال 1977 در تهران چاپ شده و سپس ترجمه آن در كتاب مكتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى ميانه منتشر شده است، به اين مطلب پرداخته، مى نويسد: ابن سينا كه عقايد اسماعيليه را از پدرش آموخته بود، آن را نپذيرفت و دستگاه فلسفى بوعلى به شدت با كلام مبتنى بر نبوت اسماعيلى معارضه نمود، ولى اسماعيليان تا يك قرن مطالب او را بى پاسخ گذاشتند. شهرستانى كه به عنوان متكلم اشعرى مذهب شناخته مى شود با آزادانديشى به همه مذاهب علاقه نشان مى دهد ولى در نهان به آيين نزارى اسماعيلى تمايل داشته است و احتمالا معلم صادق او شخصيتى اسماعيلى بوده است. او در سراسر زندگى به دفاع از آراى اسماعيليان پرداخته است. شهرستانى اولين اسماعيلى مذهبى است كه به مخالفت با ابن سينا پرداخت و كتاب المصارعة وى در رد مابعدالطبيعه ابن سينا است. كتاب المصارعة كاملا با كلام سنتى اسماعيليه موافق است.
بايد توجه داشت كه در مكتب بوعلى خدا هستى دارد، مثل موجودات ديگر، ولى واجب الوجود است، ولى در كلام اسماعيلى خدا فوق هستى است. در دستگاه بوعلى، پيامبران در رتبه اى بعد از عقل دهم قرار مى گيرند ولى در فلسفه اسماعيلى، پيامبران هم رتبه و حتى در بعضى موارد مافوق عقول اند. اينان متوسطات عالم امر و آنان متوسطات عالم خلق اند. مادلونگ، هم در اين كتاب و هم در كتاب فرقه هاى اسلامى متأثر از جلالى نائينى و دانش پژوه است. بحث انطباق كتاب مصارعة با كلام سنتى اسماعيليه در كلام مادلونگ تماماً برگرفته از دانش پژوه است. در اين باره بيشتر صحبت خواهيم كرد. مونتگمرى وات در كتاب فلسفه و كلام اسلامى مى نويسد:
وى شهرستانى هم به گرايش و هم به فعاليت اسماعيلى متهم بود. اتهام اسماعيلى شايد معلول اين امر باشد كه همه كتاب هاى خود را به نام ولىّ نعمت خود نوشت كه سرپرست علويان در ترمذ بود.
مونتگمرى وات توجه نكرده است كه وقتى شهرستانى شروع به تأليف تفسير خود به نام مفاتيح الاسرار كرد، ديگر نقيب ترمذ در اين عالَم نبود و شهرستانى، رانده از همه جا، در گوشه خانه خود با قلم ودوات و كاغذ نجوا مى كرد. دكتر فرهاد دفترى با تأثير از دانش پژوه و جلالى نائينى و احتمالا مادلونگ، شهرستانى را در اواخر عمر اسماعيلى مذهب مى داند.

3. مرددان و خاموشان
 

اگرچه بعضى از افراد پيش گفته به ظاهر مرددند، ولى از كلام آنها تمايل به سوى يك طرف فهميده مى شد; لذا آنها را در ذيل دو عنوان گذشته آورديم. و اما كسانى كه درباره مذهب شهرستانى سكوت اختيار كرده و او را فقط به عنوان متكلم يا فيلسوف معرفى كرده اند عبارت اند از: عبدالرحمن بدوى در تاريخ انديشه هاى كلامى (وى بدون ذكر مذهب او مى نويسد: «منطقه او به منطقه حاكميت اسماعيليان نزديك بود»); و...

هـ) مذهب شهرستانى از لابه لاى آثار وى
 

1. ملل و نحل:
 

شهرستانى به دليل سماحت و آزادانديشى در نقل اقوال مذاهب اسلامى و مكتب هاى فلسفى مورد توجه عموم علاقه مندان به ملل و نحل است. مواردى كه سلفى گران را به خشم مى آورد و باعث نسبت تشيع از جانب آنان به شهرستانى مى شود به قرار زير است: شهرستانى در ابتداى كتاب ملل و نحل مقدماتى را بيان كرده است; وى در مقدمه چهارم مى گويد:
دومين اختلاف در امت اسلام در هنگام مرض پيامبر به وجود آمد كه پيامبر متخلفان از جيش اسامة را لعنت كرد و عده اى مخالفت كردند و به جيش اسامه نپيوستند. اختلاف بعدى در موت پيامبر بود كه عمر گفت: پيامبر نمى ميرد و به آسمان رفته است. چهارمين اختلاف در مكان دفنش بود و پنجمين اختلاف در امامت بود كه عده اى در سقيفه جمع شدند و انصار و مهاجر با هم اختلاف نمودند، ولى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب ـ رضى الله عنه ـ به امور پيامبر از دفن و كفنش مشغول بود و ملازم قبر پيامبر بود، بدون نزاع و اختلاف. ششمين اختلاف در فدك و ارث و هفتمين آن در مانعين زكات بود و هشتمين اختلاف در نصب عمر بود...
سپس مطاعن عثمان را برمى شمرد واختلاف دهم را خروج طلحه و زبير بر حضرت امير دانسته، مى گويد: «اگرچه حق با على بود ولى حق اين است كه طلحه و زبير و عايشه توبه كردند... و بالجملة كان ـ على رضى الله عنه ـ مع الحق و الحق معه...». شهرستانى در ملل و نحل از محمد بن حنفيه تمجيد كرده، مى نويسد:
و السيد محمد بن حنفيه كان كثير العلم، غزير المعرفة (كثير المعرفة) وقاد الفكر، مصيب الخاطر فى العواقب. قد أخبره امير المؤمنين على ـ رضى الله عنه ـ عن أحوال الملاحم و أطلعه على مدارج المعالم. و قد أختار العزلة، فآثر الخمول على الشهرة و قد قيل انه كان مستودعاً علم الأمامة حتى سلم الأمانة على أهلها و ما فارق الدنيا و قد أقرها فى مستقرها.
و سپس شعر سيد حميرى را درباره اش مى آورد. آنچه در اين مطالب قابل ملاحظه است، نسبت دادن علم اسرار و احوال مرگ و زندگى به حضرت امير و محمد بن حنفيه است و نكته ديگر اين است كه محمدبن حنفيه را امام مستودع معرفى مى كند كه دقيقاً با سلسله امامان نزارى و اصطلاحات اسماعيليه منطبق است. مطلب ديگر اين است كه مى گويد او در زمان مرگ امامت را در محل خودمستقر كرد، كه اين هم مطلبى است صد در صد اسماعيلى; چرا كه نه اهل سنت و نه حتى اماميه و زيديه نسبت به محمد بن حنفيه اين چنين نگرشى ندارند. شهرستانى درباره زيد بن على مى نويسد:
برادرش باقر، محمد بن على، با او مناظره مى كرد كه چرا شاگرد واصل بن عطا است، كسى كه جدشان را در قتال ناكثين و مارقين و قاسطين بر خطا مى داند و درباره قدر غير از روش اهل بيت مشى مى كند و اگر خروج شرط امامت است پس پدرت زين العابدين بنابر نظر تو امام نيست.
او درباره امام صادق(علیه السّلام) مى نويسد:
به يحيى بن زيد خبر داد كه چگونه مثل پدرش مصلوب خواهد شد و همين طور هم شد و به محمد و ابراهيم خبر داد آنچه بر آنان جارى مى شود و به آنان گفت كه پدرانش به او اين اخبار را داده اند و گفته اند كه خروج اهل بيت بر بنى اميه جايز نيست تا آنان از بين روند.
او حديث دار و حديث غدير را نقل كرده، اين حديث را تماماً با جمله «من كنت مولاه فعلىّ مولاه... و أدرالحق معه حيث دار، ألاهل بلغتُ؟ ثلاثاً» ذكر مى كند. وى بار ديگر درباره امام صادق مى نويسد:
او داراى علم كثيرى در دين بود و از حكمت سرشار و در دنيا زاهدى تمام عيار، و از شهوات دورى مى جست. او اسرار علوم را به عده اى آموخت و متعرض امامت نشد و در خلافت احدى نزاع نكرد و كسى كه در درياى معرفت غرق شود درباره رودخانه اى طمع نمى كند. او از غلات برائت جست. او از غلو و تشبيه و تناسخ و حلول كه غلات مى گفتند و از غيبت و رجعت و بدا كه رافضه قائل اند برىّ بود...
شهرستانى در ملل و نحل مسئله نور خفى در صلب پدران پيامبر را قائل است و مى نويسد:
... و ببركة ذلك النور دفع الله تعالى شر أبرهة و ببركة هذا النور رأى تلك الرؤيا فى تعريف موضع زمزم و... و ببركة ذلك النور كان عبدالمطلب يأمر اولاده بترك الظلم و البغى و... .
عين همين مطلب را در مواضع عديده اى از مفاتيح الاسرار بيان كرده، ولى اين نور را تا قيامت متصل دانسته، مى نويسد: «ارحام پيامبر حامل نور نبوت و نطفه امامت بوده كه تا قيامت متصل است».